داداش محمد رضا سلام
شرمنده که ادبی نمی نویسم آخه تا وقتی زبون خودمونی هست چرا بریم سراغ زبون ادبی ؟ البته نه اینکه فکر کنی ادبی بلد نیستم! نه! من یه پا نویسنده هستم، اما به ساده نوشتن شهرت دارم...
هر کس نوشته های منو
می خونه فکر می کنه یه بچه 10 ساله نوشته نه یه دختر 27 ساله ...
خلاصه غرض از صفحه سیاه کردنم اینه که این روزا اینقدر پول اینترنت دادم فقط به این امید که این خبرو بخونم :"محمدرضا جلایی پور آزاد شد "
به خدا وقتی خبر آزادی داداشی "حمزه غالبی" رو خوندم از خوشحال بالا پایین پریدم ... می دونم منو نمی شناسی من هم شما رونمی شناختم ...
اصلا" من کاری به سیاست نداشتم و ندارم ... ولی این دیگه سیاست نیست این با هم بودنه این یکصدا بودن و ایرانی بودنه ... این همه ندا و سهراب بودنه ...امیر و اشکان شدنه ...همه شهدای سبز بودنه ... تو زندون با اسرا بودنه ... همه شون به خاطر من و امثال من دست به آزادی خواهی زدند ...
ببخشید دوباره اشکم در اومد ...
ولی داداشی به خدا وقتی آزاد شدی باید تمام پولی که بابت اینترنت دادم رو به من بدی بعد بری انگلیس ...
.شماره حساب هم تو وبلاگم به این آدرس: موجوده... ساحل سبز جنوب...
این شماره حساب رو به همه بده همه باید این پول و کمک رو بپردازن ... این حق تمام ایرانی هاست ...
داداشی گفتم ادبی نیستم ولی از کتاب فروغ فرخ زاد همینجوری یه فال واست گرفتم "همه فال حافظ میگیرن من فال فروغ گرفتم واست "
این جمله ها اومد :
بگذار زاهدان سیاه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده ی شیطانند ....
قربون داداش گلم برم که هر جایی باشه لبخند می زنه، به خانم عزیزت
فاطمه خانم هم سلام می کنم ... فاطمه من محکم باش مثل فاطمه(س) ... مثل زینب(س) ...
قربون همه شما : ساحل سبز جنوب، عضو راه سبز امید (رسا)